« به انسان بودنت شک کن | حجاب » |
مردم اینجا چقدر مهربانند!
دیدند کفش ندارم، برایم پاپوش دوختند …
دیدند سرما می خورم، سرم کلاه گذاشتند
و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری
و دیدند هوا گرم شد، پس کلاهم را برداشتند …
چون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند
چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم، محبت کردند و حسابم را رسیدند
خواستم در این مهربانکده خانه بسازم ، نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز …
روزگار جالبیست!
مرغمان تخم نمی گذارد ولی هر روز گاومان می زاید
«زنده یاد حسین پناهی»
فرم در حال بارگذاری ...